اصفهان معمار | مرکز تخصصی آموزش های معماری اصفهان

حسین خواجه امیری (ایرج )

حسین خواجه امیری ( ایرج )به سال 1313 در شهر کاشان متولد شد ، بیش از شش سال از سنش نمی گذشت که شروع به زمزمه اشعار روز و عامیانه مردم که رایج آن زمان بود می کند . پدر بزرگ وی که از صدایی بسیار خوش برخوردار بوده ، یکی از خوانندگان به نام ناصرالدین شاه قاجار بود و هر وقت که شاه قاجار اراده می کرده باید وی برای او بخواند ولی به طوری که از شواهد و آثار بر می آید ، غیر از دربار، او خیلی مواقع برای مردم عادی نیز می خواند و در محافل شرکت می کرده و می خوانده ، پدر حسین خواجه امیری که از صدایی خوب برخوردار و از پدرش به ارث برده بود حسین را تحت تعلیم خود قرار می دهد و بسیاری از شب ها که ستاره های منطقه کویری کاشان مانند خوشه هایی از زمرد در آسمان خودنمایی می کردند و محیطی شاعرانه به وجود می آوردند ، وی را به صحرای اطراف شهر می برد و او را تشویق به خواندن با صدایی هر چه بلند می کرد . مدت ها حسین تحت تعلیم پدر این کار را ادامه داد و پس از چندی به تهران می آید و به کلاس روان شاد استاد ابوالحسن خان راه یافت ، مدت شش ماه متوالی از محضر استاد صبا کسب فیض کرد ، سپس در سال 1327 توسط ابراهیم خان منصوری برای شرکت در برنامه های رادیویی به رادیو دعوت شد . حسین مدت ها با این ارکستر همکاری می کند و خودش ارتشی بود ، شب های جمعه به مدت نیم ساعت در برنامه ارتش شرکت می کند و پس از مدتی در ارکستر آقای عبدالله جهان پناه شرکت و با ارکستر او همکاری کرد .

در سال 1336 بنا به دعوت مرحوم داود پیرنیا به برنامه گلها راه می یابد و در اولین همکاری خود با گلها، آوازی در مایه " سه گاه " همراه با ویولون استاد علی تجویدی می خواند و چندی بعد یکی از آهنگ های آقای مهندس همایون خرم را با همکاری جلیل شهناز و جهانگیر ملک به نام گلهای 510 در مایه مخالف "سه گاه " اجرا می کند و از این به بعد همکاریش با این برنامه ادامه می یابد . ایرج ، علاوه بر خواندن ، به نواختن ضرب نیز علاقه وافر دارد وضرب به خوبی می نوازد . وی معتقد است که جامعه ایران ، آواز و آهنگ های اصیل ایرانی را می خواند و همین آثار و آهنگ ها است که نمودار فرهنگ صوتی و ملی کشور بوده و توسط گذشتگان ما به طور سینه به سینه حفظ و نسل به نسل به ما منتقل شده و این میراث گرانقدر برایمان مانده و باید در حفظ و اشاعه آن سعی و کوشش وافر داشته باشیم و به موسیقی ملی و سنتی سرزمین خود خیلی بیش از این ها ارج گذاریم .

حسین خواجه امیری چون افسر ارتش بود لذا مشکلاتی برای اجرای برنامه های هنری خود از جمله نام حقیقی خود پیش روی داشت ، بدین سبب نام مستعار ( ایرج ) را برای خود برگزید . ایرج که از صدایی خوش و رسا و مطلوب برخوردار است در زمان خود به آواز ایران خدمات شایان توجهی نمود به طوری که در دور افتاده ترین قراء مملکت نیز علاقمندان فراوان پیدا کرد. بنا به نظرصاحبنظران در موسیقی ایران وی یکی از بهترینهای آواز ایران بوده که هیچوقت خاطره ی او در آواز و موسیقی سنتی ایران فراموش نخواهد شد.

تاج اصفهانی

در سال ۱۲۸۲ شمسی (برابر با شناسنامه) خداوند به شیخ اصفهانی واعظ اصفهانی که به "تاج الواعظین" معروف بود فرزندی عطا کرد که نامش را جلال گذاشت. شیخ اسماعیل پدر جلال علاوه بر منبر گرم و گیرایی که داشت از حنجره ای داوودی و صدایی دلنشین نیز برخوردار بود و طبق مرسوم زمان بر اثر حشر و نشر با مردم اهل ذوق زمانش با گوشه ها و ردیف های آوازی ایران نیز آشنایی پیدا کرده بود.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/a/a0/Taaj.jpg/220px-Taaj.jpg
جلال فرزند شیخ اسماعیل هم ، صدا و حنجره را از پدرش به ارث برده بود. این موضوع را اهل خانواده همه می دانستند ولی چون جلال به احترام پدر هرگز جلوی او دهان باز نکرده بود پدر از صدای خوش فرزندش خبری نداشت. عاقبت زمان مدرسه رفتن جلال رسید. پدر او را به مدرسه ی "علمیه" سپرد. این مدرسه در بازارچهء رحیم خان نزدیک مسجد رحیم خان واقع بود با منزل شان فاصلهء چندانی نداشت.در مدرسه بخاطر صوت خوشی که جلال داشت مکبری و موذنی و قرائت کلام الله مجید را به او واگزار کرده بودند. یک روز عصر وقتی جلال نه ساله از مدرسه برمی گشت با خود اندک اندک زمزمه می کرد و این زمزمه تا نزدیک در منرل ایشان ادامه داشت. غافل از اینکه پدر بر خلاف معمول ، آن روز در منزل بود و صدای او را شنید. وقتی جلال پایش را از هشتی به داخل حیاط گذاشت پدرش او را صدا کرد. رنگ از روی جلال پرید و به لکنت افتاد. در این هنگام پدر با چهره ای گشاده و ملاطفت آمیز به فرزند گفت : «جان پدر! تو صدایت خوب است و قشنگ آواز می خوانی. من صدایت را شنیدم. حالا هم کمی برای من بخوان.» وقتی جلال با صدای لرزان اندکی برای پدرش خواند پدر دستی به سرش کشید و بوسه ای از مهر بر پیشانی اش زد و گفت : «برای آواز خواندن تنها صدای خوب کافی نیست. تو باید تعلیم ببینی.»
آن روزها به جلال چون فرزند شیخ اسماعیل تاج الواعظین بود "تاج زاده" می گفتند. جلال تاج زاده از نه سالگی تعلیم آواز را شروع کرد. ابتدا پیش پدرش با مقدمات و اصول ردیف ها آشنا شد و سپس پدر او را به مرحوم سید عبدالرحیم اصفهانی استاد آواز آن زمان سپرد و تاج مدتی نزد این استاد گوشه ها را یاد گرفت. پس از مرحوم سید عبدالرحیم ، پدر تاج برای اینکه او را با گوشه های سازی در ردیف نیز آشنا کند به خدمت شادروان نایب اسدالله نی زن معروف برد. تاج زمانی نسبتا طولانی در خدمت نایب اسدالله  نکته ها و ظرایف آواز ایرانی را فرا گرفت. آخرین استادی که تاج بنا به توصیه ی پدر برای تکمیل گوشه ها و ردیف ها به خدمتش رفت مرحوم شادروان میرزا حسین ساعت ساز معروف به "خضوعی" بود و تاج  پس از اتمام فراگیری نزد این استاد، دیگر در آواز سرآمد شده بود و اندک اندک در محافل می خواند و این جا و انجا همه از صوت خوش و تسلط او بر آواز سخن می گفتند.

اولین تجربه ی آواز خوانی با ساز
تاج در نوجوانی با مرحوم حسین خان اسماعیل زاده استاد معروف و مسلم کمانچه (دایی استاد اصغر بهاری) آشنا می شود و اولین باری که قرار بود بهمراه ساز حسین خان اواز بخواند حسین خان ساز را کوک می کند و هنوز جمله ی اول را نزده ، تاج با عجله درآمد آواز می کند.
حسین خان با لبخندی می گوید : «پسرم ، در خواندن اینقدر عجله نکن. صبر داشته باش تا من درآمد بکنم. بعد کمی بیشتر صبر کن تا چهارمضرابی هم بزنم. وقتیکه مجلس سرحال آمد و خودت هم کاملا سر ذوق آمدی شروع کن به خواندن. تازه آن وقت هم با حوصله و طمانینه بخوانتا مردم فرصت شنیدن و لذت بردن از ریزه کاریهای آوازت را داشته باشند.»

هم آوازهای تاج
تاج همیشه از آواز مرحوم سید عبدالرحیم اصفهانی و مرحوم میرزا حسین ساعت ساز (حضوعی) با تجلیل و گرامیداشت فراوان یاد می کرد و به خصوص می گفت : «صوت داوود نبی در حنجره و صدای استادم مرحوم سید رحیم تجلی می کرد و ممکن نیست کسی دیگر بتواند مانند او به این خوبی بخواند.» جز این دو نفر تاج با سعه ی صدر و مناعتی که داشت و اصولا هر خواننده ای را تشویق می کرد ، از خوانندگان همزمانش نیز از جمله به این استادان ارادت داشت و از آنان و آوازشان به نیکی یاد می کرد (این اسامی را تاج در گفتگویی که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ داشت بر زبان آورد) : سید حسین طاهر زاده ، سید اسماعیل خان قراب ، قربان خان شاهی ، تجلی ، حاج محمد علی ، حبیب شاطر حاجی و شهاب (معروف به شهاب چشم دریده ، شاگرد حبیب شاطر حاجی که گوشه ی شهابی در دستگاه زند یا ترک به او منسوب است.)

کسانی که با تاج ساز نواخته اند
بی تردید بسیاری از اساتید مسلم موسیقی و نوازندگان چیره دست سازهای ایرانی با شادروان تاج اصفهانی ساز نواخته اند ، ولی می توان نام ای هنرمندان را در ردیف نام کسانی که با تاج هم نوازی داشته اند ثبت کرد :
مرحوم نایب اسدالله نی زن معروف (این استاد زمانی که تاج نزدش تلمذ می کرده به عنوان آموزش همراه آواز تاج اصهانی نی هم می زده) مرحوم شکری ادیب السلطنه استاد تار ،  مرحوم رضا محجوبی (ویولن) ، مرحوم حسین یاحقی (ویولن) ، مرحوم ارسلان خان درگاهی (تار و سه تار) ، مرحوم اکبر خان نوروزی (تار) ، مرحوم رضا خان باشی (تار) ، مرحوم سلیمان خان اصفهانی (نی) ، مرحوم علی خان شهناز (تار) ، مرحوم حسین خان شهناز (تار) ، استاد حسن کسائی (خداوندگار نی و جانشین بحق نایب اسدالله) ، استاد جلیل شهناز (نوازنده ی چیره دست تار) ، استاد علی تجویدی و ...

شاگردان تاج
تاج برخلاف اینکه استادان انگشت شماری داشت شاگردانش فراوان بودند. او در تعلیم ، با لطف پدرانه ای که داشت با اصرار هر کسی را که حتی دو دانگ صدایی داشت تشویق به خواندن می کرد و اغلب خودش نیز محض ترغیب شاگردان جوان و تازه کار بی هیچ ناز و افاده ای چند بیتی مناسب زمزمه می کرد. تاج با خضوع و خشوع فراوان تعلیم می داد و با روحیه ای که داشت اکثرا از شاگردانش به عنوان شاگرد نام نمی برد و از آنها به نام دوست و رفیق یاد می برد. شاگردان تاج فراوان اند و من [=استاد شجریان] بیشتر آنها را ندیده و نمی شناسم ولی در آن میان فقط با دو نفر انان آشنایی پیدا کردم : یکی آقای مرتضی شریف (قاضی دادگستری) ، از شاگردان قدیمی تاج که شیوه ی تاج را خیلی خوب دریافت کرده و به کار می گیرد ، حنجره ی توانایی دارد و پخته می خواند و شعر را بجا در آواز بکار می گیرد. یکی هم که بیش از همه و تا آخرین روزهای زندگی با تاج و در خدمت او بوده آقا علی اصغر شاه زیدی خواننده ی جوان اصفهانیست که خود به تعلیم آواز هنرجویان مشغول است و در یکی از آزمون های باربد نیز رتبه ی اول شده است
عده ی زیادی هم غیر مستقیم شاگرد تاج بوده اند. این عده از راه صفحات و نوارهای تاج با سبک آواز او آشنا و روش او را در آواز تعقیب کرده اند که از این میان می توان به خواننده ی خوش صدای معاصر آقای حسین خواجه امیری (معروف به ایرج) اشاره کرد.

روحیه و خلقیات تاج
شادروان مردی سلیم النفس و با مناعت طبع بود . هرگز در طول مدت زندگی اش به خاطر مال دنیا و زندگی اش به کسی کرنش نکرد و این خاطر مدح کسی را نگفت. او از همه تعریف و تمجید می کرد و همه را با نام خیر یاد می کرد. شاید کسی به خاطر نداشته باشد که او حتی یکبار از کسی گلایه ای بکند و از کسی بد بگوید. او حتی اگر از کسی رنجش می دید و خاطرش آزرده می شد این رنج و آزردگی را با سکوت بزرگوارانه ای تحمل می کرد.
تاج از استادانش با احترام فراوانی یاد می کرد و با دوستانش به مهربانی و عطوفت رفتار می کرد.

خانواده ی تاج
شادروان تاح در زندگی یک همسر اختیار کرد و همیشه از او به عنوان کدبانو ای خانه دار ، مهربان و دلسوز که موجب گرمی کانون خانوادگی است نام می برد. خداوند به تاج شش فرزند عطا کرد. چهار دختر به نامهای تاجی ، پروین ، هما ، پروانه و دو پسر به نامهای همایون و جمشید.

سرانجام در روز ۱۴/۹/۱۳۶۰ دار فانی را وداع گفت و به دیدار حق رفت. در شب سومین روز فوت او عده ی کثیری از مردم هنر دوست و هنرمند اصفهان شرکت داشتند طوری که فضای مسجد به طور مداوم پر و خالی می شد.
در آن شب کسایی نی می زد و گریه می کرد. همراه ناله های نی همه شیون می کردند.
در همان حال استاد دکتر شفیعی به مناسب حال حضار مجلس خطاب به تاج گفت :

سلک جمعیت ما بی تو گسسته ست زهم

ما که جمعیم چنینیم تو تنها چونی

آیت الله اشرفی اصفهانی

آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1281 ش در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای روحانی متولد شد . شهید اشرفی تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینی شهر گذرانده و در سن 12 سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود ده سال از محضر علمایی چون آیت الله سید مهدی درچه ای ، آیت الله سید محمد نجف آبادی، مرحوم فشارکی مرحوم مدرس استفاده کردند.

ایشان دوران طلبگی خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادی گذراند و در مدتی که در حوزه اصفهان بودند هر هفته فاصله میان اصفهان تا خمینی شهر را که دوازده کیلومتر بود طی می کردند خود می فرمود: دوشنبه خوارکم تمام می شد سه شنبه دو ریال پولم را خرج می­کردم، چهارشنبه که آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا می گذراندم.

ایشان در توصیف شرایط تحصیلاتش در اصفهان می گوید :

در زمانی در حجره ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی می کردیم . بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده می کردم. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دور افتاده اصفهان می­رفتم  و از صبح تا عصر درآن­مسجد درس های یک هفته را دوره می کردم در مدت دوازده ساعتی که آنجا مطالعه می کردم غذای من فقط  مقداری دانه ذرت برشته بود.

در سال 1302ش در سن بیست سالگی جهت ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه و دینی رهسپار حوزه علمیه قم گردید. در تمام طول مدت بیست و سه سال اقامت در قم و ایشان تنها سه یا چهار ماه با خانواده خود بودند و بقیه این سالها را  تنها مجرد سپری کردند.

شهید اشرفی با همه مشکلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت به خرج می­داد. وپس از اندک زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار می­آمد و در سن 40 سالگی اجازه اجتهاد خود را از آیت الله خوانساری دریافت کرد.

لذا مدت دوازده سال که آیت الله اشرفی در محضر ایشان حضور می یافت تمام دروس آن مرحوم را می نوشت و این نوشته ها هنوز موجود می باشد.

در سال 1335 ش شهید اشرافی بنا به دستور مرحوم آیت الله بروجردی جهت تبلیغ و نشر معارف و احکام  دین و تقویت بنیه دینی و مذهبی اهالی کرمانشاه به انجام اعزام و رحل اقامت افکند پس از ورود به کرمانشاه طلاب و شاگردان بسیاری را تربیت نمود.

با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت آیت الله امام خمینی (ع) شهید اشرفی نیز حرکت های وسیعی را در کرمانشاه پایه گذاری کرد . عمده ترین مراسم که تا آن روز سابقه نداشت در واقع جرقه­ای بود در جهت شعله ور شدن یک آتش عظیم در این منطقه مجلس بزرگداشت شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی بود که بنا به دعوت و اطلاعیه شهید اشرفی اصفهانی در مسجد آیت الله بروجردی منعقد گردید در مجلس سخنرانی های پر هیجان و انقلابی مطرح شد. و ساواک با و جود بسیج تمام نیرو وقوای خود برای دستگیری و کار شکنی در مراسم موفق نشد سخنرانان به طور مخفیانه از شهر خارج شدند.

شهید آیت الله اشرفی اصفهانی پس از 80 سال زندگی پرافتخار و خدمت به اسلام و قرآن، توسط یکی از مزدوران آمریکا و منافقین کوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلکه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد. این نوشتار خلاصه ای از زندگی نامه این شهید بزرگوار می باشد.

شهید بزگوار حضرت آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی در سال 1323 هجری قمری در یک خانواده روحانی در خمینی شهر متولد شد. وی فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین میرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت الاسلام میرزا محمد جعفر بود و جد اعلای ایشان از علمای بزرگ جبل عامل بود. وی تنها فرزند ذکوری بود که از پدرشان بیادگار مانده بود و پس از دوران کودکی جهت تحصیل علوم دینیه به شهر اصفهان رهسپار شد.

تحصیلات:

شهید آیت الله اشرفی از آغاز کودکی برای تحصیل علوم دینیه به حوزه علمیه آمد و ابتدا در یکی از مدارس قدیمی به نام مدرسه نوریه به تحصیل مشغول شد و مدت 10 سال بطور متوالی در حوزه علمیه اصفهان اشتغال به تحصیل داشتند. سپس در سن 22 سالگی جهت ادامه تحصیل و طی مدارج عالیه علوم اسلامی رهسپار حوزه علمیه قم شد.

ایشان جمعا مدت 23 سال در حوزه علمیه قم و 12 سال در حوزه علمیه اصفهان بود و در این مدتی که در این دو حوزه علمیه اشتغال داشت ضمن کسب علم و دانش و نیل به درجات عالیه اجتهاد، مورد توجه خاص اساتید بزرگ و علما بود و مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری به ایشان عنایت خاصی داشتند. بطوریکه هر وقت به اصفهان می رفت و سپس به قم مراجعت می کرد این دو بزرگوار و همچنین دیگر علما از ایشان دیدن می کردند.

خدمات آن شهید بزرگوار:

1- تاسیس حوزه علمیه امام خمینی در باختران و اداره این حوزه با بیش از 60 نفر طلاب

2- بازسازی مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی

3- توسعه کتابخانه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی که قریب دو هزارجلد به کتابهای آن اضافه نمودند

4- تاسیس حوزه علمیه جهت خواهران، که پس از شهادت ایشان به نام حوزه علمیه شهید محراب نامگذاری شد

5- ایجاد وحدت کامل بین روحانیت شیعه و سنی که از بزرگترین خدمات آن شهید است که در طول تصدی مسئولیت بعنوان امام جمعه در این رابطه سمینارهای متعددی در شهرهای مختلف بویژه با حضور برادران اهل سنت تشکیل داد که اثرات بسیار مطلوبی داشته است.

6- بازسازی مسجد جامع باختران که از برکت نماز جمعه این مسجد بازسازی کامل شده است.

7- بازنمودن شماره حسابهای متعدد به نام مهاجرین جنگی و جبهه جنگ و بازسازی مناطق جنگی و همچنین کمک به سیل زدگان خوزستان و زلزله کرمان و طبس که تمام وجوه این شماره حسابها جمع آوری و برای نجات برادران و خواهران آسیب دیده و برادران رزمنده صرف شده است.

نقش شهید در دوران دفاع مقدس:

با آغاز جنگ تحمیلی و بسیج همه جانبه مردم و قوای مسلح برای حضور در جبهه و پشتیبانی جبهه های جنگ، آیت الله اشرفی نیز با مهم توصیف کردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها و پیام های خود به حضور مردم در جبهه ها تأکید می ورزیدند.

شهید محراب، دائماً با حضور در جبهه ها به دیدار رزمندگان می شتافت و مقید بود که برای آنان سخنرانی کند. و با یکایک رزمندگان مصافحه می کرد و با آنان به گفتگو می نشست و می فرمود: « وقتی به جبهه می روم تا مدتی روحیه ام قوی می شود »

علی رغم کهولت سن مسافت های طولانی و راه های صعب العبور را به عشق دیدار دلاور مردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامی در شرایط دشوار می پیمود. بارها در جبهه های ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانی های دلنشین، به سپاهان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادی قصر شیرین به آن شهر سفر کرد و با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر،‌ سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد.

وجود آن روحانی جلیل القدر در مناطق عملیاتی سبب دلگرمی رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها می گردید. یک بار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد کرد عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها نامگذاری شود.

در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادی خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شکر را به امامت ایشان به جای آوردند. بعداز ظهر همان روز علی رغم مخالفت فرماندهان، وی و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافتند و فرمودند:

امروز یکی از روزهای مهم اسلامی و یوم الله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود که بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم.

در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم بن عقیل با حضور شهید و تنی چند از مقامات کشوری و لشکری آغاز شد. ایشان در آن شب حال عجیبی داشت و یک لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه ای هم به استراحت نپرداخت. نزدیکی های صبح بود که یک عدد گلوله توپ در نزدیکی چادر ایشان منفجر شد.

فرماندهان جهت ترک آن محل اصرار کردند،‌اما ایشان نپذیرفت و فرمود:

"من از این محل نمی روم و آماده هر گونه مسئله ای هستم، زیرا خون من رنگین تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم." سرانجام شهید محلاتی، عبا و عمامه ایشان را برداشت و بر سر و دوش ایشان گذاشت و عصا را به دستش داده و او را عازم کرمانشاه کرد.

در پشت جبهه هم فعالیت های چشگیری داشت که از جمله آنها افتتاح حسابی در بانک برای جمع آوری کمک های نقدی به جبهه ها بود. حساب دیگری نیز جهت کمک به مهاجران جنگ افتتاح کردند. حساب دیگری نیز جهت بازسازی منطقه گیلان غرب که به استان کرمانشاه محول شده بود، اختصاص دادند.

شهید به مسئله وحدت بین شیعه و سنی اهمیتی فوق العاده می داد و اقدامات ایشان در این زمینه بسیار مؤثر واقع می شد.

شهادت آن شهید بزرگوار:

ایشان پس از 80 سال زندگی پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن توسط یکی از مزدوران امریکا و منافقین کوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلکه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد،‌ روحش شاد و نامش جاویدان باد.


استاد محمود محمودی خوانساری

محمودی خوانساری سال 1312 در خانواده ای مذهبی  در محله "ری سان" خوانسار دیده به جهان گشود. پدرش حجه الاسلام  سید جمال الدین محمودی از روحانیون خوشنام و فروتن خوانسار بود و تسلّط نسبی شادروان محمودی خوانساری بر زبان عرب و تعلیمات دینی را می توان حاصل 13 سال زندگی در کنار پدر بزرگوارش دانست. وی پس از فوت پدر، یعنی مقارن سال 1326 خوشیدی به تهران آمد

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/a/ab/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF%DB%8C_%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D8%B1%DB%8C.jpg و در دبیرستان ادیب به ادامه تحصیل مشغول شد و در طول این دوران یک لحظه از زمزمه کردن و آواز خواندن، آن هم به صورتی کاملآ خود جوش و فطری غافل نشد. از سال 1335 می توان به عنوان سال تحوّل و دگرگونی در زندگی هنری محمودی خوانساری نام برد. زیرا در محفلی با شادروان ابوالحسن صبا آشنا گردید و از پیشنهاد ایشان مبنی بر فراگیری علمی ردیف موسیقی ایران استقبال نمود و این تمرین و ممارست تا پایان عمر استاد صبا ادامه یافت.

       سال 1338 به دعوت داوود پیرنیا، بنیانگذار برنامه گلهای جاویدان، گلهای رنگارنگ، یک شاخه گل، برگ سبز و گلهای صحرایی،  در استودیو گلها شروع به فعالیت نمود و رسمآ اولین کار هنری خود را در برنامه برگ سبز شماره 56 ضبظ نمود. از آن پس شادروان محمود خوانساری در کنار اساتیدی چون مرتضی خان محجوبی، احمد عبادی، حبیب الله بدیعی، جواد معروفی، حسن کسائی، پرویز یاحقی، جلیل شهناز، رضا ورزنده، منصور صارمی و فرهنگ شریف به خلق آثار ماندگار موسیقی اصیل ایرانی همت گماشت. ثلث آخر زندگی این استاد فرزانه و خواننده صاحب مکتب در کنار اسد الله ملک هنرمند ارزشمند سپری شد. خوب به خاطر دارم که عصر روز یکشنبه ششم مهرماه 1348 آقای اسد الله ملک به منزل ما در تهران پارس آمدند. معلوم شد که برنامه ای با عنوان نوایی از موسیقی ملی به همت شادروان دکتر منوچهر جهان بلگو در حال شکل گیری و تدوین است که در این برنامه محمودی خوانساری برای اولین مرتبه اقدام به اجرای ترانه خواهد نمود. به همین مناسبت از پدرم خواست که بروی آهنگی که بر روی آهنگی که در نغمه افشاری ساخته بود ترانه ای بسراید. از زمان نواختن ملودی تا سرودن ترانه ای با عنوان مرغ شباهنگ کمتر از پنجاه دقیقه طول کشید که حاصل این فعالیت مشترک پس از 29 سال و به بهانه یازدهمین سال درگذشت این استاد نامی، بار دیگر به همت آقای حسن اکبراف در اختیار دوستداران هنر واقعی و اصیل این مرز و بوم قرار می گیرد.

     بیست سال از درگذشت این هنرمند فرزانه و فروتن گذشت. استادی که ادب و انسانیت را سرلوحه رفتار خویش قرار داد. خواننده  ای  که به داشتن صدای تنها اکتفا نکرد و همّ و غم خود را صرف بکارگیری صحیح این ودیعه الهی نمود. خواننده ای با سوادی که امر آواز را به مفهوم کامل می دانست تا جایی که هنگام خواندن و تلفّظ ابیات متنوع شعر فارسی، با شیوه ای مختص خویش کلمات را معنی می کرد و با تکرار و تکیه بر جمله امید من، امید تازه ای در جسم و جان مشتاقان موسیقی این مرز و بوم می دمید.

       هنرمند نازنینی که هرگز در ازای دستمزد، ناله بی غمی سر نداد و در عین نیازمندی، وارسته و بی نیاز عمر خود را در گوشه  انزوا سپری نمود و سر انجام روز چهارشنبه دوم اردیبهشت ماه 1366، به صورتی ناگوار، مظلومانه و ناباورانه از غم زیستن نجات یافت و حیات مجددی را آغاز نمود. با امید شناخت قدر و منزلت چنین نوابغی در محیطی بهتر." نوشته حسین معین کرمانشاهی

      وی در اجرای این آوازها چنان از دل و جان مایه گذاشته که به راستی می توان گفت آن اشعار را مال خود کرده است. این آثار       که  ما  آنها را "آثار خاص" می نامیم در واقع داری دو صاحب هستند، و محمودی به عنوان صاحب دوم، سراینده روایت آوازی آنهاست. چنان که آقای محمد موسوی از قول استاد بنان نقل کرده اند: "اشعاری که محمودی می خواند، شنونده گمان می کند شاعر هم خود اوست." و آقای بهمن بوستان نیز گفته اند: "آوازهای محمودی بازتاب کامل احساسات شاعر است." پس می توانیم به جرأت بگوییم که هیچ خواننده دیگری ممکن نبود بتواند به زیبایی و با حال جان پرور محمودی آنها را بخواند.



  

 Design Builder
گرافیک در معماری
 Ecotect
V-ray
3D Max
RHINO
MAYA
Sketchup
Grasshopper
 Adobe Illustrator
AutoCad
 Revit
Prev
1391-05-02
1391-05-02
1390-07-16
1390-07-16
1390-07-16
1390-07-16
1390-07-16
1390-07-16
1391-05-02
1390-07-16
1393-04-01
Next
شما اینجا هستید: Home مطالب علمی اصفهان شناسی مشاهیر اصفهان مشاهیر اصفهان

پیامک

جهت قرار گیری در لیست اطلاع رسانی پیامکی نام خود را به شماره  30009900002536 پیامک بزنید

آدرس و تلفن

  • آدرس: اصفهان، خیابان میر، بین چهارراه نظر و پل هوایی میر، کوچه شماره 16، پلاک 16
  • تلفن : 36674722-031
  • موبایل: 09133002536